.
خداوندا ...
خداوندا تو میدانی که من دلواپس فردای خود هستم
مبادا گم کنم راه قشنگ آرزوها را
مبادا گم کنم اهداف زیبا را
مبادا جا بمانم از قطار محبت هایت
مرا تنها تو نگذاری
که من تنهاترین تنهام؛ انسانم
خدا گوید :
تو ای زیباتر از خورشید زیبایم
تو ای والاترین مهمان دنیایم
تو ای انســــان !
بدان همواره آغوش من باز است
شروع كن ...
یك قدم با تو
تمام گامهای مانده اش با من ...
نخستین مجموعه ی اشعار مهناز آذر نیا در سال های 42 تا 49
با نام های (( بچه های خوش باور آفریقا )) و (( خفقان )) سروده شد
که به دلیل محتوای تند و سیاسی در محاق سانسور آن دوران افتاد و اجازه ی انتشار نیافت. ...
ادامه مطلب...
یاد سهراب به خیر...
تا ان لحظه ای که به خاموشی میرفت می گفت:
تو مرا یاد کنی یا نکنی
گر مرا باور کنی یا نکنی
من به یادت هستم
و نفس هایم با نفس های توست...!!
برزگري پند به فرزند داد، کاي پسر
اين پيشه پس از من تو راست
مدت ما جمله به محنت گذشت
نوبت خون خوردن و رنج شماست
….
هر چه کني نخست همان بدروي
کار بد و نيک ، چو کوه و صداست
….
گفت چنين ، کاي پدر نيک راي
صاعقه ي ما ستم اغنياست
پيشه آنان ، همه آرام و خواب
قسمت ما ، درد و غم و ابتلاست
ما فقرا ، از همه بيگانه ايم
مرد غني ، با همه کس آشناست
خوابگه آن را که سمور و خزست
کي غم سرماي زمستان ماست
تيره دلان را چه غم از تيرگيست
بي خبران را چه خبر از خداست
" دوران بيماري و مرگ پروين"
قیصر امینپور در ۲ اردیبهشت ۱۳۳۸ در شهرستان گتوند در استان خوزستان به دنیا آمد. در سال ۵۷ در رشته دامپزشکی دانشگاه تهران پذیرفته شد ولی پس از مدتی از این رشته انصراف داد.
برای خواندن متن به ادامه مطلب بروید .
ادامه مطلب...
آه در ایثار سطح ها چه شکوهی است
ای سرطان شریف عزلت
سطح من ارزانی تو باد
یک نفر آمد
تا عضلات بهشت
دست مرا امتداد داد
یک نفر آمد که نور صبح
مذاهب
دروسط دگمه های پیرهنش بود
از علف خشک ایههای قدیمی
پنجره می بافت
مثل پریروزهای فکر جوان بود
حنجره اش از صفات آبی شط ها
پر شده بود
یک نفر آمد کتابهای مرا برد
روی سرم سقفی از تناسب گلها کشید
عصر مرا با دریچه های مکرر وسیع کرد
میز مرا
زیر معنویت باران نهاد
بعد نشستیم
حرف زدیم از دقیقه های مشجر
از کلماتی که زندگانی شان در وسط آب می گذشت
فرصت ما زیر ابرهای مناسب
مثل تن گیج یک کبوتر ناگاه
حجم خوشی داشت
نصفه شب بود از تلاطم میوه
طرح درختان عجیب شد
رشته مرطوب خواب ما به هدر رفت
بعد
دست در آغاز جسم آب تنی کرئ
بعد در احشای خیس نارون باغ
صبح شد
صفحه قبل 1 صفحه بعد
.: Weblog Themes By LoxBlog :.